ايران در جنگ جهاني دوم (1)
ايران در جنگ جهاني دوم (1)
ايران در جنگ جهاني دوم (1)
تهيه كننده : محمود كريمي شروداني
هجدهم ارديبهشت در تاريخ به عنوان روز پايان جنگ جهاني دوم ثبت شده است. جنگ جهاني دوم را قدرت هاي فزون طلب و استعمارگر غرب به راه انداختند و حدود شش سال كل جهان را به آتش كشيدند. مسائل مربوط به جنگ جهاني دوم فراوان است ولي آنچه به طور كلي مي توان گفت اين است كه در جريان اين جنگ حدود 40 ميليون نفر از ميان رفتند و به طور متوسط روزانه 25 هزار نفر در اثر جنگ جان باختند. در ايران نيز همان طور كه در جنگ جهاني اول حدود ده ميليون ايراني در اثر جنگ گرفتار مرگ شدند و 40 درصد جمعيت ايران از بين رفت در جنگ جهاني دوم نيز ميليون ها نفر گرفتار مرگ و ساير حوادث ناشي از جنگ شدند.
تلفات حاصل از درگيري ايران در جنگ دوم جهاني بدون در نظر گرفتن عواقب سنگين و تلفات بيشمار مردم پس از اشغال ايران عبارت است از: حدود ۸۰۰ کشته نظامی و ۲۰۰ کشته غیرنظامی، غرق ۲ ناو کوچک، خسارت دیدن ۴ ناو کوچک، و سقوط ۶ هواپیما
گرچه متفقين به دليل كمك حياتي ايران به پيروزي آن ها ميهن ما را « پل پيروزي » خواندند ولي اين پل پيروزي براي ايرانيان جهنمي از قحطي مرگ فساد و فلاكت بود زيرا سربازان متفقين تمام ارزاق و ثروت ملت ايران را مي ربودند و براي خود مردم چيزي باقي نمي گذاشتند. هنگامي هم كه جنگ تمام شد باز هم ملت ايران در تب آثار سو جنگ مي سوخت. متفقين به ويژه آمريكايي ها و انگليسي ها تحميل مصيبت به ملت ايران را تا آن جا رساندند كه حتي اشيا و ماشين آلات و آهن پاره هايي را كه به دردشان نمي خورد و مي بايست وجهي نيز براي حمل آن ها به جاهاي دوردست و خارج از شهرها بپردازند تا به زباله دان هاي خارج شهرها انتقال بدهند به دولت هاي دست نشانده خود در ايران فروختند و پول گزافي دريافت كردند.
علاوه بر همه اين ها پيامدهاي سو سياسي جنگ جهاني دوم مهلك تر از ابعاد ديگر است زيرا متفقين بودند كه محمدرضا پهلوي را بر ملت ايران تحميل كردند و از طريق او حدود چهاردهه ايران را غارت نمودند و لطمه هاي بسيار عميق و گسترده فرهنگي اجتماعي انساني اقتصادي ديني اخلاقي و... بر ايران وارد كردند كه بحث پيرامون آن بسيار مفصل است.
آثار جنگ جهاني دوم در سطح جهان اسلام نيز بسيار اندوهبار است و اگر قرار باشد در اين زمينه سخن گفته شود مثنوي هفتاد من خواهد شد. فقط به يكي از آثار اين جنگ در سطح جهان اسلام كه تولد ناميمون رژيم صهيونيستي است اشاره مي كنيم. متفقين كه طرف پيروز جنگ جهاني دوم بودند با زمينه سازي هاي كاذب و با غوغاگري و با مطرح كردن اين موضوع كه در جريان جنگ جهاني دوم به يهوديان ظلم شده و به اصطلاح ميليون ها نفر از آن ها كشته شده اند در صدد برآمدند هزينه ستم ادعايي و كاذب به يهوديان را از جيب مسلمانان بپردازند و فلسطين را در اختيار صهيونيست ها قرار بدهند. بدين ترتيب بود كه فاجعه اي به وقوع پيوست و رژيم صهيونيستي با توطئه صهيونيست ها و غربي ها به وجود آمد.
دولت ایران در شهریور ماه 1318، به محض شروع جنگ ، اعلام بی طرفی نمود ، همچنان كه در جنگ جهانی اول در نخستین روزهای جنگ اعلام شد كه ایران بی طرف است. لكن موقعیت میهن ما در شهریورماه 1318 با موقعیت سیاسی – جغرافیایی آن در جنگ جهانی اول تفاوت بسیار داشت.
در جنگ جهانی اول به هنگام آغاز درگیریهای نظامی ، احمدشاه قاجار چند هفته ای بیشتر از تاجگذاریش نمی گذشت ، او در كار سلطنت بی تجربه و مملكت دستخوش رقابت گروههای سیاسی گوناگون بود و ارتش قابلی هم در اختیار دولت نبود تا از حدود و ثغور مملكت حراست كند.
در جنگ جهانی دوم 19 سال از كودتای 1299و به قدرت رسیدن رضاخان سواد كوهی می گذشت و او با عنوان رضا شاه پهلوی ، كاملا زمام امور مملكت را در دست داشت. با گذشت 19 سال از كودتا ، گروههای سیاسی مختلف صحنه را ترك كرده ، رجال مخالف شاه ، معدوم یا خانه نشین شده بودند. دربار ، كانون قدرت و مرجع كارهای مملكت از كوچك و بزرگ بود و امور كشور توسط شخص شاه حل و فصل می شد. از سوی دیگر ارتشی كه تحت فرمان او بود علاوه بر برقراری امنیت ، توانسته بود ایلات و عشایر را سركوب كند.
در جنگ جهانی دوم ایران از ثبات اقتصادی قابل قبولی بهره مند بود و ذخایر مالی قابل توجهی در اختیار داشت.
در جنگ جهانی اول از آغاز جنگ ، ایران به اشغال نیروهای روس ، انگلیس و عثمانی درآمد و جاسوسان آلمانی برای سرگرم كردن نیروهای دشمن در این منطقه از جهان كه دور از جبهه های اصلی نبرد بود به یاری مأموران و جاسوسان زبردستی چون " واسموس" با دست خالی یك جنگ تمام عیار علیه روسیه و انگلستان به راه انداخته بودند و حضور و مداخله نیروهای خارجی در ایران به آنجا رسیده بود كه سربازان روسی در شكارگاههای « ورداورد» كرج شیخ السفرا عاصم بیك سفیر كبیر امپراتوری عثمانی را به عنوان اسیر جنگی ربودند و با خود به روسیه بردند ، در حالی كه ایران یك كشور مستقل بی طرف بود و به هیچ دولتی اعلان جنگ نداده بود و این گونه مداخلات در قاموس قوانین بین المللی تجاوز محض به حقوق یك ملت مظلوم به شمار می رفت اما در جنگ دوم جهانی تا لحظه یی كه نیروهای روس از شمال و شمال شرق و قوای انگلیس از جنوب و جنوب غرب میهن ما را مورد تهاجم قرار دادند ، حتی یك سرباز خارجی در ایران حضور نداشت.
در جنگ جهانی اول رجال ودولتمردان ایران دو دسته بودند ، دسته اول طرفداران آلمان و دسته دیگر حامیان و هواداران روسیه و انگلستان.
دسته اول در پی تغییر پایتخت و بردن شاه به اصفهان بودند و تلاش دسته دوم معطوف بر جلوگیری از تغییر پایتخت و استقرار شاه در پایتخت و حمایت از سیاستگذاری های روسیه وانگلستان بود.
رجال استخوان دار، پایان جنگ را به سود آلمان ها نمی دانستند ، اما جرات دم زدن نداشتند.
متقابلاً گروهی از رجال استخوان دار و وارد به سیاست، نتیجه جنگ را به درستی ارزیابی كرده ، هیتلر و آلمان را به خصوص پس از حمله آن كشور به اتحاد جماهیر شوروی پاك باخته می دانستند اما از ترس شاه جرات دم زدن نداشتند و با توجه به سرنوشت عبرت انگیز یاران قدیم شاه مانند "تیمورتاش "و "فیروز" و "اسعد" لب فرو بسته از ترس جان حتی در محافل خصوصی اظهار نظری نمی كردند ، زیرا به تجربه پی برده بودند كه در حكومت پلیسی شاه ، دیوار هم گوش دارد ...
آن روزها شایع بود كه تیمورتاش شبی در حال مستی در محفلی كاملاً خصوصی و دوستانه با اشاره به خدمات خود به رضاشاه گفته بود :
كه رستم یلی بود در سیستان
منش كرده ام رستم داستان !
شنود این خودستایی را به گوش شاه رسانده و آن بدفرجام را به آن روزگار سیاه نشانده بودند...
اما مردم ایران چه در جنگ جهانی اول كه ویلهلم امپراتور آلمان بود و چه در جنگ جهانی دوم كه هیتلر مقام پیشوایی و رهبری آن كشور را داشت اكثراً طرفدار آلمان ها بودند و پیروزی آن كشور را آرزو می كردند برای مردم ایران پیروزی آلمان و شكست روس و انگلیس مطرح بود و تفاوتی نمی كرد كه "ویلهلم" و "هیندنبورك" در رأس حكومت باشند یا هیتلر و گورینگ و گوبلز .... این محبت و عشق یك سویه و احساس عمیق عمومی ناشی از دو انگیزه مهم و اساسی بود ؛ اول این كه مردم ایران تحت تأثیر فرهنگ حماسی باستانی خود پهلوان پرست بودند، از این جهت ارتش توانمند آلمان را كه با رقیبان قویتر از خود پنجه در پنجه افكنده بود ، از صمیم قلب دوست می داشتند و دیگر اینكه از روس ها و انگلیس ها نظر به سوابق تاریخی منزجر و متنفر بودند . سالدات های روسیه تزاری بارها دست به كشتار ایرانیان زده بودند. عموم مردم ایران به ویژه آذربایجانی ها فاجعه عاشورای 1330 قمری ( 1312 میلادی ) را به خاطر داشتند كه نظامیان روس چگونه با قساوت و بی رحمی در این روز مقدس آزادیخواهان ایرانی را كه گناهی جز وطن دوستی و دفاع از آب و خاك و ناموس خود نداشتند ، به دار آویخته بودند ...
از سیاست مزورانه دولت انگلستان هم كه در این منطقه از جهان كه جز به منافع خود نمی اندیشید و هر زمان كه مصالحش ایجاب می كرد ، با دشمنان ایران دست به یك می شد مردم ایران یكسره منزجر و متنفر بودند. مردم ایران به یاد داشتند كه در وقایع عاشورای 1330 و قتل عام مردم تبریز ، انگلستان نه تنها كوچكترین حمایتی از مردم مظلوم ایران نكرد بلكه تمامی توان و امكانات تبلیغاتی خود را به كار گرفت تا تبریزیان را متهم به قتل عام روسها كند و به خاطر زد و بند با روسها ، وجهه جهانی آنها را حفظ كند تا آنجا كه مردم انگلیس و روزنامه های بی طرف به صدا درآمدند و با خطوط درشت، تیتر اول خود را به مسائل ایران اختصاص داده ، نوشتند : « هیچ كس به داد ایران نمی رسد»
دولت انگلستان كه جاسوسان او در سراسر این مملكت حتی در زمان قدرت رضاخان دست اندركار كسب خبر و دسیسه چینی بودند به منفور بودن انگلیسی ها پی برده بودند و می دانستند كه آب رفته به آسانی به جوی باز نخواهد آمد و این نكته برای مقامات انگلیسی روشن بود كه موقعیت و محبوبیت انگلستان كه در وقایع مشروطیت به نقطه اوج رسیده بود ، به بی آبرویی انجامیده و دیگر از انگلیس و انگلیسیها یك چهره محبوب نمی توان ساخت. لذا با اطلاع از طرز تفكر ایرانیان ، پس از اشغال ایران ، تمام قوای خود را صرف تخریب شخصیت صدراعظم آلمان كردند و بدین منظور با استفاده از حافظه تاریخی و ملی ایرانیان هیتلر را با ضحاك ماردوش مقایسه نموده پوسترهای تبلیغاتی فراوانی را در شمارگان بسیار وسیع چاپ و توزیع كرده به در و دیوار چسباندند. با این امید كه چهره هیتلر طرفدار ملت های مشرق زمین مخدوش شود. اما این كارها بی فایده بود زیرا مردم ایران حتی بچه ها تحت تأثیر تبلیغات آلمان ها بودند. « سر ریدر بولارد » سفیر كبیر انگلستان در ایران در یادداشت مورخ 25/ 12/ 1319 ( 16 مارس 1941) خود می نویسد: "ایرانی ها در مجموع طرفدار آلمان هستند و انسان گه گاه مجبور است این دشمنانش را ملاقات كند."
در جنگ جهانی اول مردم ایران از پادشاه خود تنفر و انزجاری نداشتند و كارهای خلاف پدر را به حساب پسر كه در هنگام رسیدن به سلطنت كودك ده دوازده ساله یی بیش نبود نمی گذاشتند و به خاطر داشتند كه این كودك كلاه بر زمین می كوفت و با گریه و زاری پدر و مادرش را می خواست و می گفت : من نمی خواهم پادشاه باشم ، از جان من چه می خواهید؟ به یاد داشتند كه آن طفل به بهانه سواری از كاخ صاحبقرانیه فرار كرده و نایب السلطنه و گارد سلطنتی با هزار زحمت او را پیدا كرده بودند و نایب السلطنه ( عضدالملك قاجار ) به زور و با تشر ، شاه را به قصر بازگردانیده بود....
اما در جنگ جهانی دوم ، همه از شاه می ترسیدند و به دلیل سختگیری های بیش از اندازه مأمورین دولت به ویژه شهربانی ، از شاه دل پری داشتند. مردم ایران هنوز به گلوله بستن مردم را در حرم مطهر حضرت رضا (ع) از یاد نبرده بودند . روحانیان و پیشوایان دینی به دلیل مواضع ضد مذهبی شاه سقوط او را آرزو داشتند . خانه ها و مالكین بزرگ و روسای ایلات و عشایر هم كه بر جان ومال خود ایمن نبودند از رفتن شاه خوشحال بودند خرده مالكین به ویژه روستاییان شمال كه املاكشان به زور ضبط و به بهای نازلی خریداری می شد سقوط شاه را تفضل الهی می دانستند . رجال كشوری و لشكری هم كه مورد سوء ظن شاه بودند و بیم جان داشتند ، برای رفتن شاه لحظه شماری می كردند .
اما در جنگ جهانی دوم مقدرات كشور تنها در دست یك نفر بود ـــ شاه بود و دیگر هیچ !
شاهی كه بهترین دوستان و مشاورانش را معدوم كرده یاران بازمانده را خانه نشین نموده و خود سرانجام تك و تنها مانده بود . شاهی كه به زمین و آسمان مشكوك و مظنون بود و حتی ولیعهد خودش را كه عزیزترین فرزند او بود ، عامل بیگانه می پنداشت . در چنین اوضاع و احوالی وقتی كه ایران به ناگهان مورد هجوم نیروهای متفقین قرار گرفت ، شاه در كار خود درمانده و تردیدها و دودلی های او در آن روزهای سخت بحرانی سرا پا به زیان ملت و مملكت تمام شد .
در جنگ جهانی اول با آن كه روسها تا دروازه های تهران پیش آمده بودند ، با وجود این در سایه تدبیر رجال با ایمان و وطن خواه و آگاه از سقوط پایتخت پیشگیری شد .
اما در جنگ جهانی دوم با آن كه قرار بر این نبود كه تهران به اشغال نیروهای متفقین درآید و رسماٌ اعلام كرده بودند كه در فاصله بسیار دوری از پایتخت متمركز خواهند شد بر اثر سوء مدیریت و ادامه تكروی های شاه بهانه هایی به دست متفقین افتاد تا تهران را اشغال كنند .
با سقوط پایتخت و استعفای شاه كار به آنجا كشید كه سربازان روسی یكی از وزرای كابینه فروغی را در خیابان ونك لخت كردند .
در جنگ جهانی اول آگاهی عمومی نسبت به مسائل داخلی و سیاست بین المللی در سطح بسیار بالایی قرارداشت زیرا مطبوعات آن دوره وظیفه اطلاع رسانی خود را به نحو بسیار شایسته ای انجام دادند و به خوبی از عهده بر آمدند .
اما در جنگ دوم مردم ایران از همه جا بی خبر بودند و حتی مسوولان دولت و نمایندگان مجلس تا روز سوم شهریور نمی دانستند در پس پرده چه می گذرد . این بی خبری زیانهای بی شماری به بار آورد و مردم غفلت زده در برخورد با مصائب و مشكلات بعد از جنگ با دشواریهای فراوان روبرو شدند . كوتاه سخن آن كه فاجعه سوم شهریور هنگامی به وقوع پیوست كه ارگانهای مملكتی و مردم از همه جا بی خبر ایران هیچ گونه آمادگی قبلی برای روبرو شدن با چنین بحران بزرگی را نداشتند .
واقعه سوم شهریور 1320 اگر چه حادثه یی ناگهانی بود ، اما بی مقدمه نبود . زیرا كودتای ضد انگلیسی عراق به رهبری "رشید عالی" وزیر دربار پیشین و فعالیتهای گسترده عوامل نفوذی آلمان در ارتش عراق و نقشه های پنهانی نازی ها برای خرابكاری در پالایشگاه آبادان و مناطق نفتی ایران متفقین را نسبت به موقعیت سوق الجیشی ایران حساس تر كرد و از همان زمان تذكراتی به زبان دیپلماسی پیرامون خطر بالقوه كارشناسان آلمانی در ایران به دولت داده شد كه مورد اعتنا قرار نگرفت .
واقعه مهم دیگری كه بعد از جریان كودتای عراق به وقوع پیوست و اوضاع جبهه های جنگ و موقعیت ایران را به كلی دگرگون نمود . حمله ناگهانی قوای آلمان به اتحاد جماهیر شوروی و پیشروی سریع این نیروها به سوی قفقاز و چاههای نفت بود كه متفقین را نسبت به مسائل ایران حساس تر كرد . از آن تاریخ به بعد از یك سو تذكرات جدی درمورد آلمانی های مقیم ایران آغاز می شود و از سوی دیگر نقشه های پنهانی برای اشغال احتمالی ایران تحت بررسی قرارمی گیرد .
منابع تحقیق :
• پارسينه parsineh.com
• باشگاه انديشه bashgah.net
• روزنامه جمهوری اسلامی
• نشریه زمانه
• درگاه پاسخگویی به مسایل دینی porsojoo.com
• Fa.wikipedia.org
• ایران در اشغال متفقین صفاالدین تبرائیان چاپ دوم ۱۳۷۱
• چکیده تاریخ ایران از حسن نراقی چاپ دوم ۱۳۸۰
• ریچارد استوارت، در آخرین روزهای رضاشاه، تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، چاپخانه رخ، 1370
• عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، امیرکبیر، 1377
• سرریدر بولارد، شترها باید بروند، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، 1362
• جمعی از نویسندگان، گذشته چراغ راه آینده است، تهران، جامی
• دکتر ابراهیم ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، 1368
• منشور گرکانی، رقابت شوروی و انگلیس در ایران، محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، موسسه مطبوعاتی عطایی، 1368
• ضیاءالدین الموتی، فصولی از تاریخ مبارزات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، انتشارات چاپخش، 1370
• محمد عتیقپور، بلوای نان فاجعه 17 آذر 1321، تهران، شریف، 1379
• جواد صدر، نگاهی از درون، به کوشش مرتضی رسولیپور، تهران، 1381
• سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان بر افتادن قاجارها، ترجمه: حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، 1377
• محمدعلی سفری، قلم و سیاست از شهریور 1320 تا مرداد 1332، نشر نامک، 1371
• ناخدا حسین انوشیروانی، کودتای نافرجام، تهران، محیط، 1378
• غلامرضا مصور رحمانی، خاطرات سیاسی، نظامی و اقتصادی (پایان سخن)، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1377
• احمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، موسسه پژوهش مطالعات فرهنگی، 1373
• میخائیل. س. ایوانف. تاریخ نوین ایران. ترجمهٔ تیزابی، هوشنگ. قائمپناه، حسن. چاپ یکم، ۱۳۵۶.
• آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمهٔ فیروزمند، کاظم شمسآوری تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۹.
• اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران (IICHS)
• «درباره زمانه و کارنامه سیاسی محمدعلی فروغی؛ صدوسیسالگی تجدد محافظهکارانه» و «نگاهی به کارنامه فرهنگی محمدعلی فروغی، در مدرسه علوم سیاسی». روزنامه اعتماد /ن
تلفات حاصل از درگيري ايران در جنگ دوم جهاني بدون در نظر گرفتن عواقب سنگين و تلفات بيشمار مردم پس از اشغال ايران عبارت است از: حدود ۸۰۰ کشته نظامی و ۲۰۰ کشته غیرنظامی، غرق ۲ ناو کوچک، خسارت دیدن ۴ ناو کوچک، و سقوط ۶ هواپیما
اشغال پالايشگاه آبادان توسط نظاميان انگليسي
گرچه متفقين به دليل كمك حياتي ايران به پيروزي آن ها ميهن ما را « پل پيروزي » خواندند ولي اين پل پيروزي براي ايرانيان جهنمي از قحطي مرگ فساد و فلاكت بود زيرا سربازان متفقين تمام ارزاق و ثروت ملت ايران را مي ربودند و براي خود مردم چيزي باقي نمي گذاشتند. هنگامي هم كه جنگ تمام شد باز هم ملت ايران در تب آثار سو جنگ مي سوخت. متفقين به ويژه آمريكايي ها و انگليسي ها تحميل مصيبت به ملت ايران را تا آن جا رساندند كه حتي اشيا و ماشين آلات و آهن پاره هايي را كه به دردشان نمي خورد و مي بايست وجهي نيز براي حمل آن ها به جاهاي دوردست و خارج از شهرها بپردازند تا به زباله دان هاي خارج شهرها انتقال بدهند به دولت هاي دست نشانده خود در ايران فروختند و پول گزافي دريافت كردند.
علاوه بر همه اين ها پيامدهاي سو سياسي جنگ جهاني دوم مهلك تر از ابعاد ديگر است زيرا متفقين بودند كه محمدرضا پهلوي را بر ملت ايران تحميل كردند و از طريق او حدود چهاردهه ايران را غارت نمودند و لطمه هاي بسيار عميق و گسترده فرهنگي اجتماعي انساني اقتصادي ديني اخلاقي و... بر ايران وارد كردند كه بحث پيرامون آن بسيار مفصل است.
آثار جنگ جهاني دوم در سطح جهان اسلام نيز بسيار اندوهبار است و اگر قرار باشد در اين زمينه سخن گفته شود مثنوي هفتاد من خواهد شد. فقط به يكي از آثار اين جنگ در سطح جهان اسلام كه تولد ناميمون رژيم صهيونيستي است اشاره مي كنيم. متفقين كه طرف پيروز جنگ جهاني دوم بودند با زمينه سازي هاي كاذب و با غوغاگري و با مطرح كردن اين موضوع كه در جريان جنگ جهاني دوم به يهوديان ظلم شده و به اصطلاح ميليون ها نفر از آن ها كشته شده اند در صدد برآمدند هزينه ستم ادعايي و كاذب به يهوديان را از جيب مسلمانان بپردازند و فلسطين را در اختيار صهيونيست ها قرار بدهند. بدين ترتيب بود كه فاجعه اي به وقوع پيوست و رژيم صهيونيستي با توطئه صهيونيست ها و غربي ها به وجود آمد.
تفاوت جنگ اول و دوم براي ايران
دولت ایران در شهریور ماه 1318، به محض شروع جنگ ، اعلام بی طرفی نمود ، همچنان كه در جنگ جهانی اول در نخستین روزهای جنگ اعلام شد كه ایران بی طرف است. لكن موقعیت میهن ما در شهریورماه 1318 با موقعیت سیاسی – جغرافیایی آن در جنگ جهانی اول تفاوت بسیار داشت.
در جنگ جهانی اول به هنگام آغاز درگیریهای نظامی ، احمدشاه قاجار چند هفته ای بیشتر از تاجگذاریش نمی گذشت ، او در كار سلطنت بی تجربه و مملكت دستخوش رقابت گروههای سیاسی گوناگون بود و ارتش قابلی هم در اختیار دولت نبود تا از حدود و ثغور مملكت حراست كند.
در جنگ جهانی دوم 19 سال از كودتای 1299و به قدرت رسیدن رضاخان سواد كوهی می گذشت و او با عنوان رضا شاه پهلوی ، كاملا زمام امور مملكت را در دست داشت. با گذشت 19 سال از كودتا ، گروههای سیاسی مختلف صحنه را ترك كرده ، رجال مخالف شاه ، معدوم یا خانه نشین شده بودند. دربار ، كانون قدرت و مرجع كارهای مملكت از كوچك و بزرگ بود و امور كشور توسط شخص شاه حل و فصل می شد. از سوی دیگر ارتشی كه تحت فرمان او بود علاوه بر برقراری امنیت ، توانسته بود ایلات و عشایر را سركوب كند.
در جنگ جهانی دوم ایران از ثبات اقتصادی قابل قبولی بهره مند بود و ذخایر مالی قابل توجهی در اختیار داشت.
در جنگ جهانی اول از آغاز جنگ ، ایران به اشغال نیروهای روس ، انگلیس و عثمانی درآمد و جاسوسان آلمانی برای سرگرم كردن نیروهای دشمن در این منطقه از جهان كه دور از جبهه های اصلی نبرد بود به یاری مأموران و جاسوسان زبردستی چون " واسموس" با دست خالی یك جنگ تمام عیار علیه روسیه و انگلستان به راه انداخته بودند و حضور و مداخله نیروهای خارجی در ایران به آنجا رسیده بود كه سربازان روسی در شكارگاههای « ورداورد» كرج شیخ السفرا عاصم بیك سفیر كبیر امپراتوری عثمانی را به عنوان اسیر جنگی ربودند و با خود به روسیه بردند ، در حالی كه ایران یك كشور مستقل بی طرف بود و به هیچ دولتی اعلان جنگ نداده بود و این گونه مداخلات در قاموس قوانین بین المللی تجاوز محض به حقوق یك ملت مظلوم به شمار می رفت اما در جنگ دوم جهانی تا لحظه یی كه نیروهای روس از شمال و شمال شرق و قوای انگلیس از جنوب و جنوب غرب میهن ما را مورد تهاجم قرار دادند ، حتی یك سرباز خارجی در ایران حضور نداشت.
در جنگ جهانی اول رجال ودولتمردان ایران دو دسته بودند ، دسته اول طرفداران آلمان و دسته دیگر حامیان و هواداران روسیه و انگلستان.
دسته اول در پی تغییر پایتخت و بردن شاه به اصفهان بودند و تلاش دسته دوم معطوف بر جلوگیری از تغییر پایتخت و استقرار شاه در پایتخت و حمایت از سیاستگذاری های روسیه وانگلستان بود.
رجال استخوان دار، پایان جنگ را به سود آلمان ها نمی دانستند ، اما جرات دم زدن نداشتند.
متقابلاً گروهی از رجال استخوان دار و وارد به سیاست، نتیجه جنگ را به درستی ارزیابی كرده ، هیتلر و آلمان را به خصوص پس از حمله آن كشور به اتحاد جماهیر شوروی پاك باخته می دانستند اما از ترس شاه جرات دم زدن نداشتند و با توجه به سرنوشت عبرت انگیز یاران قدیم شاه مانند "تیمورتاش "و "فیروز" و "اسعد" لب فرو بسته از ترس جان حتی در محافل خصوصی اظهار نظری نمی كردند ، زیرا به تجربه پی برده بودند كه در حكومت پلیسی شاه ، دیوار هم گوش دارد ...
آن روزها شایع بود كه تیمورتاش شبی در حال مستی در محفلی كاملاً خصوصی و دوستانه با اشاره به خدمات خود به رضاشاه گفته بود :
كه رستم یلی بود در سیستان
منش كرده ام رستم داستان !
شنود این خودستایی را به گوش شاه رسانده و آن بدفرجام را به آن روزگار سیاه نشانده بودند...
اما مردم ایران چه در جنگ جهانی اول كه ویلهلم امپراتور آلمان بود و چه در جنگ جهانی دوم كه هیتلر مقام پیشوایی و رهبری آن كشور را داشت اكثراً طرفدار آلمان ها بودند و پیروزی آن كشور را آرزو می كردند برای مردم ایران پیروزی آلمان و شكست روس و انگلیس مطرح بود و تفاوتی نمی كرد كه "ویلهلم" و "هیندنبورك" در رأس حكومت باشند یا هیتلر و گورینگ و گوبلز .... این محبت و عشق یك سویه و احساس عمیق عمومی ناشی از دو انگیزه مهم و اساسی بود ؛ اول این كه مردم ایران تحت تأثیر فرهنگ حماسی باستانی خود پهلوان پرست بودند، از این جهت ارتش توانمند آلمان را كه با رقیبان قویتر از خود پنجه در پنجه افكنده بود ، از صمیم قلب دوست می داشتند و دیگر اینكه از روس ها و انگلیس ها نظر به سوابق تاریخی منزجر و متنفر بودند . سالدات های روسیه تزاری بارها دست به كشتار ایرانیان زده بودند. عموم مردم ایران به ویژه آذربایجانی ها فاجعه عاشورای 1330 قمری ( 1312 میلادی ) را به خاطر داشتند كه نظامیان روس چگونه با قساوت و بی رحمی در این روز مقدس آزادیخواهان ایرانی را كه گناهی جز وطن دوستی و دفاع از آب و خاك و ناموس خود نداشتند ، به دار آویخته بودند ...
از سیاست مزورانه دولت انگلستان هم كه در این منطقه از جهان كه جز به منافع خود نمی اندیشید و هر زمان كه مصالحش ایجاب می كرد ، با دشمنان ایران دست به یك می شد مردم ایران یكسره منزجر و متنفر بودند. مردم ایران به یاد داشتند كه در وقایع عاشورای 1330 و قتل عام مردم تبریز ، انگلستان نه تنها كوچكترین حمایتی از مردم مظلوم ایران نكرد بلكه تمامی توان و امكانات تبلیغاتی خود را به كار گرفت تا تبریزیان را متهم به قتل عام روسها كند و به خاطر زد و بند با روسها ، وجهه جهانی آنها را حفظ كند تا آنجا كه مردم انگلیس و روزنامه های بی طرف به صدا درآمدند و با خطوط درشت، تیتر اول خود را به مسائل ایران اختصاص داده ، نوشتند : « هیچ كس به داد ایران نمی رسد»
دولت انگلستان كه جاسوسان او در سراسر این مملكت حتی در زمان قدرت رضاخان دست اندركار كسب خبر و دسیسه چینی بودند به منفور بودن انگلیسی ها پی برده بودند و می دانستند كه آب رفته به آسانی به جوی باز نخواهد آمد و این نكته برای مقامات انگلیسی روشن بود كه موقعیت و محبوبیت انگلستان كه در وقایع مشروطیت به نقطه اوج رسیده بود ، به بی آبرویی انجامیده و دیگر از انگلیس و انگلیسیها یك چهره محبوب نمی توان ساخت. لذا با اطلاع از طرز تفكر ایرانیان ، پس از اشغال ایران ، تمام قوای خود را صرف تخریب شخصیت صدراعظم آلمان كردند و بدین منظور با استفاده از حافظه تاریخی و ملی ایرانیان هیتلر را با ضحاك ماردوش مقایسه نموده پوسترهای تبلیغاتی فراوانی را در شمارگان بسیار وسیع چاپ و توزیع كرده به در و دیوار چسباندند. با این امید كه چهره هیتلر طرفدار ملت های مشرق زمین مخدوش شود. اما این كارها بی فایده بود زیرا مردم ایران حتی بچه ها تحت تأثیر تبلیغات آلمان ها بودند. « سر ریدر بولارد » سفیر كبیر انگلستان در ایران در یادداشت مورخ 25/ 12/ 1319 ( 16 مارس 1941) خود می نویسد: "ایرانی ها در مجموع طرفدار آلمان هستند و انسان گه گاه مجبور است این دشمنانش را ملاقات كند."
در جنگ جهانی اول مردم ایران از پادشاه خود تنفر و انزجاری نداشتند و كارهای خلاف پدر را به حساب پسر كه در هنگام رسیدن به سلطنت كودك ده دوازده ساله یی بیش نبود نمی گذاشتند و به خاطر داشتند كه این كودك كلاه بر زمین می كوفت و با گریه و زاری پدر و مادرش را می خواست و می گفت : من نمی خواهم پادشاه باشم ، از جان من چه می خواهید؟ به یاد داشتند كه آن طفل به بهانه سواری از كاخ صاحبقرانیه فرار كرده و نایب السلطنه و گارد سلطنتی با هزار زحمت او را پیدا كرده بودند و نایب السلطنه ( عضدالملك قاجار ) به زور و با تشر ، شاه را به قصر بازگردانیده بود....
اما در جنگ جهانی دوم ، همه از شاه می ترسیدند و به دلیل سختگیری های بیش از اندازه مأمورین دولت به ویژه شهربانی ، از شاه دل پری داشتند. مردم ایران هنوز به گلوله بستن مردم را در حرم مطهر حضرت رضا (ع) از یاد نبرده بودند . روحانیان و پیشوایان دینی به دلیل مواضع ضد مذهبی شاه سقوط او را آرزو داشتند . خانه ها و مالكین بزرگ و روسای ایلات و عشایر هم كه بر جان ومال خود ایمن نبودند از رفتن شاه خوشحال بودند خرده مالكین به ویژه روستاییان شمال كه املاكشان به زور ضبط و به بهای نازلی خریداری می شد سقوط شاه را تفضل الهی می دانستند . رجال كشوری و لشكری هم كه مورد سوء ظن شاه بودند و بیم جان داشتند ، برای رفتن شاه لحظه شماری می كردند .
اما در جنگ جهانی دوم مقدرات كشور تنها در دست یك نفر بود ـــ شاه بود و دیگر هیچ !
شاهی كه بهترین دوستان و مشاورانش را معدوم كرده یاران بازمانده را خانه نشین نموده و خود سرانجام تك و تنها مانده بود . شاهی كه به زمین و آسمان مشكوك و مظنون بود و حتی ولیعهد خودش را كه عزیزترین فرزند او بود ، عامل بیگانه می پنداشت . در چنین اوضاع و احوالی وقتی كه ایران به ناگهان مورد هجوم نیروهای متفقین قرار گرفت ، شاه در كار خود درمانده و تردیدها و دودلی های او در آن روزهای سخت بحرانی سرا پا به زیان ملت و مملكت تمام شد .
در جنگ جهانی اول با آن كه روسها تا دروازه های تهران پیش آمده بودند ، با وجود این در سایه تدبیر رجال با ایمان و وطن خواه و آگاه از سقوط پایتخت پیشگیری شد .
اما در جنگ جهانی دوم با آن كه قرار بر این نبود كه تهران به اشغال نیروهای متفقین درآید و رسماٌ اعلام كرده بودند كه در فاصله بسیار دوری از پایتخت متمركز خواهند شد بر اثر سوء مدیریت و ادامه تكروی های شاه بهانه هایی به دست متفقین افتاد تا تهران را اشغال كنند .
با سقوط پایتخت و استعفای شاه كار به آنجا كشید كه سربازان روسی یكی از وزرای كابینه فروغی را در خیابان ونك لخت كردند .
در جنگ جهانی اول آگاهی عمومی نسبت به مسائل داخلی و سیاست بین المللی در سطح بسیار بالایی قرارداشت زیرا مطبوعات آن دوره وظیفه اطلاع رسانی خود را به نحو بسیار شایسته ای انجام دادند و به خوبی از عهده بر آمدند .
اما در جنگ دوم مردم ایران از همه جا بی خبر بودند و حتی مسوولان دولت و نمایندگان مجلس تا روز سوم شهریور نمی دانستند در پس پرده چه می گذرد . این بی خبری زیانهای بی شماری به بار آورد و مردم غفلت زده در برخورد با مصائب و مشكلات بعد از جنگ با دشواریهای فراوان روبرو شدند . كوتاه سخن آن كه فاجعه سوم شهریور هنگامی به وقوع پیوست كه ارگانهای مملكتی و مردم از همه جا بی خبر ایران هیچ گونه آمادگی قبلی برای روبرو شدن با چنین بحران بزرگی را نداشتند .
واقعه سوم شهریور 1320 اگر چه حادثه یی ناگهانی بود ، اما بی مقدمه نبود . زیرا كودتای ضد انگلیسی عراق به رهبری "رشید عالی" وزیر دربار پیشین و فعالیتهای گسترده عوامل نفوذی آلمان در ارتش عراق و نقشه های پنهانی نازی ها برای خرابكاری در پالایشگاه آبادان و مناطق نفتی ایران متفقین را نسبت به موقعیت سوق الجیشی ایران حساس تر كرد و از همان زمان تذكراتی به زبان دیپلماسی پیرامون خطر بالقوه كارشناسان آلمانی در ایران به دولت داده شد كه مورد اعتنا قرار نگرفت .
واقعه مهم دیگری كه بعد از جریان كودتای عراق به وقوع پیوست و اوضاع جبهه های جنگ و موقعیت ایران را به كلی دگرگون نمود . حمله ناگهانی قوای آلمان به اتحاد جماهیر شوروی و پیشروی سریع این نیروها به سوی قفقاز و چاههای نفت بود كه متفقین را نسبت به مسائل ایران حساس تر كرد . از آن تاریخ به بعد از یك سو تذكرات جدی درمورد آلمانی های مقیم ایران آغاز می شود و از سوی دیگر نقشه های پنهانی برای اشغال احتمالی ایران تحت بررسی قرارمی گیرد .
منابع تحقیق :
• پارسينه parsineh.com
• باشگاه انديشه bashgah.net
• روزنامه جمهوری اسلامی
• نشریه زمانه
• درگاه پاسخگویی به مسایل دینی porsojoo.com
• Fa.wikipedia.org
• ایران در اشغال متفقین صفاالدین تبرائیان چاپ دوم ۱۳۷۱
• چکیده تاریخ ایران از حسن نراقی چاپ دوم ۱۳۸۰
• ریچارد استوارت، در آخرین روزهای رضاشاه، تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، چاپخانه رخ، 1370
• عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، تهران، امیرکبیر، 1377
• سرریدر بولارد، شترها باید بروند، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، 1362
• جمعی از نویسندگان، گذشته چراغ راه آینده است، تهران، جامی
• دکتر ابراهیم ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، 1368
• منشور گرکانی، رقابت شوروی و انگلیس در ایران، محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، موسسه مطبوعاتی عطایی، 1368
• ضیاءالدین الموتی، فصولی از تاریخ مبارزات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، انتشارات چاپخش، 1370
• محمد عتیقپور، بلوای نان فاجعه 17 آذر 1321، تهران، شریف، 1379
• جواد صدر، نگاهی از درون، به کوشش مرتضی رسولیپور، تهران، 1381
• سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان بر افتادن قاجارها، ترجمه: حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، 1377
• محمدعلی سفری، قلم و سیاست از شهریور 1320 تا مرداد 1332، نشر نامک، 1371
• ناخدا حسین انوشیروانی، کودتای نافرجام، تهران، محیط، 1378
• غلامرضا مصور رحمانی، خاطرات سیاسی، نظامی و اقتصادی (پایان سخن)، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1377
• احمد امیراحمدی، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، موسسه پژوهش مطالعات فرهنگی، 1373
• میخائیل. س. ایوانف. تاریخ نوین ایران. ترجمهٔ تیزابی، هوشنگ. قائمپناه، حسن. چاپ یکم، ۱۳۵۶.
• آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمهٔ فیروزمند، کاظم شمسآوری تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۹.
• اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران (IICHS)
• «درباره زمانه و کارنامه سیاسی محمدعلی فروغی؛ صدوسیسالگی تجدد محافظهکارانه» و «نگاهی به کارنامه فرهنگی محمدعلی فروغی، در مدرسه علوم سیاسی». روزنامه اعتماد /ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}